رفتن به محتوا

سعید جعفری

اینجا درباره مضوعات مختلف، از اجتماعی و سیاسی گرفته تا کتاب و موسیقی و فلسفه و سینما می‌نویسم

  • خانه
  • صفحه نخست وبلاگ
  • درباره
  • سایت فارسی
  • سایت انگلیسی
  • سایت فرانسوی
  • فتوبلاگ
  • تماس
نوشته‌شده در دسامبر 1, 2015 توسط admin

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود، بدیدم و ساکن شد.

دسته‌هاکوتاه‌نوشت

راهبری نوشته‌ها

نوشته قبلیپیشین نوشته‌های پیشین
نوشته‌ی بعدیپسین نوشته‌ی بعدی

فلسفه

  • «فراماشین»، داستان زنجیره‌ی شگفت آور تکامل و هوش مصنوعی
  • سه نتیجه درباره تکامل مغز
  • فلسفه‌ی «خواستن توانستن است» چیست؟
  • احادیثی از امام خودم!
  • درباره سخنرانی اخیر ملکیان
  • آیا هر آن‌چه که «گمان می‌کنیم» حقیقت است، حقیقت است؟
  • مغالطات محسن کدیور
  • عصیان خیام ناشی از چه بود؟
  • مستند جنون بی‌ریایی

اجتماعی

  • اتانازی، یک حق بشری
  • با هم آموز
  • ایرانیان فرانسه
  • یک ساعت ازدواج، ۲۰۰ هزار تومان!
  • برنامه‌های صدا و سیما چه کسی را راضی می‌کند؟
  • فینگلیش استفاده کنید تا از چشمم بیافتید
  • قربانیان الکل و ساقی‌های در دسترس
  • یک گزارش اجتماعی و دو گزارش فناوری
  • سخنرانی اباذری؛ «گلوله برف تازه»
  • فرهنگ غذایی ایرانیان

سیاسی

  • میلیون‌ها پوند از برای تحصیل آقازاده‌ی روشنفکر!
  • این اسکناس‌های بی‌همه چیز
  • دروغ، خط قرمز ماست
  • برنامه‌های صدا و سیما چه کسی را راضی می‌کند؟
  • توهم توطئه محافظه کاران درباره‌ اینترنت و شبکه‌های اجتماعی
  • کوبانی و زنان مبارز
  • افاضات صادقانه قاضی‌القضات
  • سیامک قادری و نسل ما
  • آزادی حسین درخشان
  • روضه خوانی روحانی

مقاله

  • چند گزارش و تحقیق به زبان انگلیسی
  • چند گزارش
  • چند گزارش فناوری
  • یک ساعت ازدواج، ۲۰۰ هزار تومان!
  • سه گزارش فناوری
  • چند گزارش
  • توهم توطئه محافظه کاران درباره‌ اینترنت و شبکه‌های اجتماعی

کتاب

  • سطرهایی از روزنوشت‌های ارنستو چه‌گوارا
  • بامداد خمار
  • حقیقت چیست؟
  • هنر حذف کردن
  • سیانور
  • کتابی از یک خداباور امریکایی
  • طرح بزرگ
  • شهرنوش پارسی‌پور
  • کتاب مرگ خوش
  • روان‌پویه‌شناسی فرویدی

سینما

  • «فراماشین»، داستان زنجیره‌ی شگفت آور تکامل و هوش مصنوعی
  • درد می‌پیچد در دلمان یکهو…
  • فیلم تاکسی
  • مجموعه‌ تلویزیونی Desperate Housewives
  • معرفی دو فیلم خوب
  • فیلم اختراع دروغ
  • مستند جنون بی‌ریایی
  • دو فیلم فلسفی
  • Life of Pi
  • دربند

شطرنج

  • مبادله‌ مهره‌ها در شطرنج
  • از لذت‌های علافی در تارنمای شطرنج
  • پول و شطرنج (۲)
  • بهارٍ شطرنج
  • تسلیم شدن در شطرنج
  • اسب پیکشی!
  • یک رباعی از خیام
  • باز کردن دریچه برای یادگیری
  • رد پیشنهاد وزیر به وزیر
  • رکورد ۱۶۰۰ امتیازی

موسیقی

  • خالی…

اشخاص

  • درخواست یاری مهدی سهرابی از هم‌میهنان
  • لونا شاد و بحران اگزیستانسیالی‌اش
  • به یاد فریدون فرخ‌زاد
  • به یاد محمدرضا لطفی
  • سیامک پورزند
  • شهرنوش پارسی‌پور
  • گزارش نوری‌زاد
  • مهر انگیز کار
  • به یاد دو کشته شده جنبش سبز

شخصی

  • سه نتیجه درباره تکامل مغز
  • چه کاری بهتر است؟
  • لحظه‌های خوب و زودگذر
  • تنهایی
  • تهدید تروریستی از سوی «غیورمندان آریایی»
  • راه‌اندازی سایت رسمی
  • دردی به قدمت درد حافظ…

کوتاه‌نوشت

  • عبارت ناجوانمردانه «این نیز بگذرد» برای تسکین لحظه‌ی تو بوجود آمده. به عبارت دیگر معنی این جمله این است: «صبور باش، این نیز بگذرد و تا آرامش ابدی‌ات {مرگ} چیزی باقی نمانده است.»

  • بخش زیادی از اوقات فکری شما صرف مبارزه با افکاری می‌شود که خیلی مسخره در ذهن‌تان تکامل پیدا کرده‌اند و بسان بت‌هایی شده‌اند که باید برای شکستن‌شان هزینه کنید.

  • «خواستن توانستن است»، یکی از دروغ‌های بزرگی‌ست که چون به زیرکی در طول زمان «پروپاگاندا» شده، کسی جرات ندارد به حقیقی نبودن آن اذعان کند.

  • :Maz Jobrani (+) It causes a lot of inner conflict, you know, like part of me likes me, part of me hates me. Part of me thinks I should have a nuclear program, the other part thinks I can’t be trusted with one. These are dilemmas I have every day

  • از باگ‌های زندگی: «مطلوب ناموجود، موجود نامطلوب» یعنی چیزی را با تمام وجود در لحظه‌ای خاص می‌خواهید اما نمی‌توانید آن چیز را در آن لحظه خاص داشته باشید. وقتی به آن می‌رسید، دیگر آن حس و حال با تمام وجود خواستن (در زمان تصور و تخیل) آن ندارید. به عبارت دیگر به «موجود نامطلوب» می‌رسید […]

  • خداوند جهان را آفرید. در ابتدا تنها بود و خودارضایی می‌کرد. بعدها اما موجودات زنده و انسان -این وحشی‌ترین حیوان- را خلق کرد و آن‌ها را در ویران‌سرایی که «زندگی» نام نهاد، رها کرد. وقتی عمق فاجعه و تراژدی را دید و فهمید که نمی‌تواند این جنگل را مدیریت کند، خودکشی کرد. از آن‌ زمان تاکنون، […]

  • نسل ما نسل «انتقال سنت به مدرنیسم» بود؛ نسل قربانی جبر تاریخی.

  • خواب دیدن، بخصوص آن رویاهای عجیب و غریب، نشان‌دهنده اوج نقص بشری است از فهم و درک هستی.

  • عقل مایل به دیدارت است، این دل لاکردار اما، در تلاش است برای تنها بودن. تنهایی دردآور بی‌فایده و مازوخیستی. راستی این «میل» لعنتی از کجا در وجود ما کاشته شده است؟

  • دشواری یعنی: زمانی که قرص‌ها نیز آٰرام‌کردنت ناتوانند.

  • تار و پود زندگی با درد تنیده شده است. تلاش برای از بین بردن و حتی کم کردن دردها مضحکانه است. به جای از بین بردن دردها، که رویایی دست نیافتنی‌ست، تلاش کن راه حلی برای مدارا کردن با دردها بیابی.

  • به خستگی تو از حرف‌های فلسفی‌ام.

  • بحران شرافت.

  • در زندگی لحظه‌های سخت و دشوار را با پوست و گوشت و استخوان درک می‌کنی و همان لحظه آرزوی تمام شدنش (و ای بسا مثل من آروزی تمام شدن عمر خودت) را می‌کنی… اما لحظات خوب و لذت‌بخش به هیچ وجه مثل لحظات دشوار در «لحظه» هویدا نیست… خوشبختی آن لحظات را تنها با «یادآوری […]

  • اگر «سکوت» کردن را یاد بگیری و حتی در شرایطی که حرف «حق» برای گفتن داری از این پدیده‌‌ی مرموز و البته دشوار استفاده کنی، در آن صورت می‌توان به تو اعتبار داد. می‌توان قدرت تحملت را ستود.

  • با یه بغض و یک چَمِدون رفتن از پیشِ آدمهایِ نازنین و مهربون (+)

  • زندگی به رنج‌هایی که می‌کشیم نمی‌ارزد، اما چاره‌ای جز حرکت کردن و جلو رفتن نداریم. چون برای این حرکت کردن «برنامه‌نویسی» شده‌ایم.

  • آن مرد آمد، با خنده‌های مشعشع و مشکوک. آن مرد که خوب بود و حامله می‌کرد. (+)

  • هر کس به زبان مادری‌اش مسلط نباشد (نتواند خوب بنویسد و خوب صحبت کند) نمی‌تواند به زبان خارجی مسلط شود.

  • خوشبختی نه به دست آوردنی است، نه از دست دادنی. نه کمی‌ است، نه کیفی. خوشبختی «لحظه‌ای» است.

  • خواب دیدم اعضای خانواده ام همدیگر را با چاقو تکه تکه می کنند. قطعات جدا شده از بدن «سورئال وار» حرکت می‌کنند و در اتاقی که آکنده از اجزاء بدن شده، صدای خرناسی از گلوی بریده شده گوشم را آزار می‌دهد.

  • از هر طرف که رفتم، جز “نفرتم” نیافزود.

  • وطن پرنده پر در “گُه”.

  • جایزه پفیوز ترین انسان هم می رسد به آن کسی که احساس را در من برای همیشه کُشت.

  • ریلیشن شیپت رو زدی: ایت ایز کامپیلیکیتت. الان وقت شکارته.

  • شعر هم تعبیر سهراب و فروغ، از خدا از بودن و دلخستگی.

  • گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود، بدیدم و ساکن شد.

  • تلاش نکن که انسان‌ها تو را بفهمند. آن‌ها تو را بر اساس کارخانه‌‌ی مغزشان ترجمه مي‌کنند. این کارخانه لزوما به دلخواه تو نیست و تلاش تو برای تغییر رویکرد این کارخانه -به دلیل انحصاری بودن هر مغز بر اساس ژنتیک و نوع تکامل آن- یک تلاش مذبوحانه خواهد بود.

  • بزرگترین جنگ‌ در تمام تاریخ بشریت «جنگ با خود» است. متاسفانه بیشترین تلفات را هم همین نوع جنگ داشته است.

  • قبل از اینکه از دیگران بپرسید، گوگل کنید. یاد بگیرید که از دیگران سرویس مجانی نگیرید. آدم‌ها به اندازه شما کار و زندگی و گرفتاری دارند.

  • زندگی انقدر نامرد است که وقتی چیزی را در «زمانش» با تمام وجود می‌خواهی، به تو نمی‌دهد. آن را زمانی به تو می‌دهد که دیگر برایت بی‌اهمیت است.

  • هر وقت تونستی بدون قرص و شراب و دارو، سرت رو بر بالشت بگذاری، کرکره‌ی مغزت رو بکشی پایین و هر گونه «فکر» رو تعطیل کنی و بخوابی، بدون که خوشبختی.

  • مهم‌ترین اتفاقات زندگی، همان اتفاقاتی‌ست که وقتی برای دیگران تعریف می‌کنی می‌گویی: البته دیگه مهم نیست…

  • باز با تو اشتباه می‌کنیم. زندگی خود را تباه می‌کنیم… (+)

  • «اشک»، سلاح زنان است. سلاح مردان اما، خشونت و «اولدروم بولدروم» است. طنز روزگار است وقتی درک کنی سلاح زنانه، قدرتش از سلاح مردانه بیشتر است.

  • سنت که بیشتر می‌شه، دیگه حوصله بحث کردن و قانع کردن طرف مقابلت رو نداری.

  • یک رابطه بد، بدتر از تنها بودن است.

  • هر وقت به این نتیجه رسیدی که به جای رفتن در جمع و ارتباط با آدم‌ها ترجیح می‌دی تنها باشی، بدون افسردگیت شروع شده.

  • دردها به چند بخش تقسیم می‌شوند… حوصله نوشتن و تشریح آن‌ها را ندارم و فقط به آخرین نوع درد بسنده می‌کنم: دردی که باید با آن «مدارا» کرد و چاره دیگری برایش نیست.

  • خستگی ناشی از «خرکاری» بسیار لذت‌بخش‌تر از خستگی ناشی از «بیکاری» است. تا می‌توانید جسمتان را درگیر کار کنید تا سگ هاری به نام «هراس از بودن» پاچه وجودتان را نگیرد.

  • من خدا را در پیچیدگی‌های صفحه شطرنج یافتم.

  • آغوشتو به غیر من و شوهرت و اون یکی دوست پسرت،‌ به روی هیشکی وا نکن.

  • آدم‌ها دو دسته‌اند: کسانی که عاشق می‌شوند و کسانی که عاشق نمی‌شوند. هر دو دسته هم خودشان را فریب می‌دهند، هم طرف مقابلشان را.

بایگانی

  • فیسبوک
  • توییتر
  • اینستاگرام
با افتخار، نیرو گرفته از WordPress